مرا ببر به نقطه های دور دست دلم
به پهنه های پنهان خودم
ببر مرا به اوج آبی حضور من
دستهایم تو بگیر
و عبورم ده از این کوچه های تنگ
از محرکها و ثابتهای پَست
آنسوی ناپیدای شهر
مرا به من نشان بده
به راههای بی نشان دل روانه می کنم تو را
به بیکرانه های دل ببر مرا
به تازیانه های سخت بادهای خشک
به صخره های تیز و تیره غرور جفا می دهم تو را
به ارتفاع بودنم صعود ده مرا
ورای کوههای سنگی کبود دل
در ابرهای مهربانیِ سپید
خواب کن مرا
آفتاب شو در آسمان آبی صداقتم
بتاب بر قله های برف پوش دلم
جاری کن از باریکه های بی تاب دلم
آبهای محبت را
ونرم کن صخره های زبر غرورم را
با گرم ترین نوازشهای نگاهت
بیدار کن مرا
کنار رودهای سرشار دلم
ناگهان به واژه های عشق بی تاب کن مرا
آذر/۸۳
درباره این سایت